اسپانیا رفتن برای من در سالهای اخیر بهترین تفریح بوده، چون هر سال با ۲ تا از دوستای خیلی صمیمیم که یکیشون اونجا زندگی میکنه برنامه میذاریم و همدیگرو میبینیم. و در کنار همهٔ خوش گذرونیها، خندهها و گیپ زدن ها...
غذا فرهنگ و حال هوای اسپانیا هم عالمی داره که هر بار با کلی دست پر و خاطرات هیجان انگیز از این کشور منو راهی خونه میکنه. از جمله زبونش، که با "س" حرف میزنن و دل آدمو میبره و دختر پسرای کول و خوش گزرئون و تاپاسهای رنگ وارنگ، ابجوها ی صبح کله سحر پیرِ مردها. صدای موزیک اسپانیایی که هر از گاهی از این ور اون ور شهر، باری, مغازی, شنیده میشه..., گرما و بوی غذاهای دریأ ی که دم ظهر میاد.. ظرفهای پایِیا که همه جا برای نمادی از غذای اسپانیاِ دیده میشه. و البته لوگوی گاوِ معروف.
امسال نسبتا به ۲ سال پیش فقر، خالی بودن شهر از توریست و گرونی رو بیشتر میشد حسّ کرد. ولی باز هم این مردم انگار نه انگار، به نظر ریلکس و خوشحال میرسن و شاید همین همچنان باعث دیدن قسمتهای خوبش میشه.
ما از میلان با ماشین راه افتادیم و تا والنسیا رفتیم... بین راه از شهرهای مهمی مثل جنوا، نیس، کن، مارسی، منپلیه و بعد از بارسلون ردّ شدیم. آرزوم بود میتونستم هر کدوم از این شهرها رو زیر و رو کنیم ولی وقت نداشتیم و باید مستقیم به بارسلونا میرفتیم و از اونجا به والنسیا. البته که ذوق دیدن دوستان هم فقط حواسمو جمع رسدین میکرد که وقت تلف کردن ولی به هر حال شهرهای دیگه رو گذشتیم جزو برنامه,شاید وقتی دیگر
.باشو رو هم برده بودیم در ضمن... بیچاره یکم توی ماشین تا رسیدیم طولانی بود و بهش اول سخت گذشت ولی در طولِ سفر کلی حال کرد. دریا و همش بیرون گشت و گذار!
روز اول بعد از اینکه با سارا که باید میرفت سر کار صبحانه خردیم، همگی یه گشت کامل توی شهر زدیم، با کتی نزدیکهای ناهار طبق معمول رفتیم بازار روز مورد علاقمون و هر آنچه که هوس کرده بودیم خریدیم، از خامن تا انواع زیتون، گوجه گیلاسی تازه، کبر، ساردین، آنچوی و مقداری هم میوه. ظهر پاستای ساده ای درست کردم با همون زیتون، سیر آنچوی , و کبر.
بعد هم رفتیم خونهٔ لیلا، که خواهر سارا است با ۲ تا بچه نخود و دوست داشتنی که دل مارو بردن و خلاصه ریکارد شوهر لیلا بهمون گفت که میخواد برامون پییا والنسیای درست کنه.
دومین روز خونهٔ لیلا و ریکارد بودیم. ریکارد به این ترتیب همهٔ تدارکات رو دیده بود و وقتی ما رسیدیم شروع به آشپزی کرد و من چقدر یه موقعها از این فرهنگ آشپزی کردن با مهمان لذت میبرم، ما این شکل از مهمانی رو در ایران نداریم ولی به نظرم خیلی زیباست و انگار میزبان این حس رو به مهمان میده که اینجا خونهٔ خودته و به مدت زمان کوتاهی به راحتی احساس میکنی که جزوی از خانواده هستی. کمک میکنی، گپ میزنی و در عین حال شرکت میکنی در پخت و بعد در خوردن غذا. متوجه شدم که از وقتی اینجا زندگی میکنم به این مساله عادت کردم و این تجربه رو در ایران فقط با چند تا از دوستهای نزدیکم داشتم.
پایِیا یعنی ماهیتابه و اسم این غذا اول 'برنج در ماهیتابه' بوده که حالا ساده تر شده و فقط بهش پایِیا 'ماهیتابه' میگن. غذای اصلی کشاورزان و شالیکاران بوده و از موادی تشکیل میشده که به راحتی در دسترس شون بوده مثل انواع لوبیا، سبزیجات، مرغ و خرگوش و مهمتر از همه برنج و بعد کم کم از یک غذای ساده محلی و فقیر وارد دکههای غذای لبِ دریا و بعد تر وارد منوی رستورانها میشه. در سالیان اخیر پایِیا یکی از معروفترین غذاهای جهانی شده که همه جا میشناسنش و نماد فرهنگی اسپانیا و والنسیا هم هست.
ریکارد در حین آشپزی برام نکتههای پخت این غذا رو هم گفت. پایِیا والنسیا ای در اصل روی چوب و آتیش واقعی پخته میشه و ریکارد هم به همون شکل برامون تهیه کرد. ولی در صورت نداشتن آتیش میتونید از همون گاز استفاده کنید. سوختن چوب و دود بر آماده از اون طعمی دودی به پایِیا میده که اون رو از هر پایِیا عادی دیگه متفاوت میکنه برای تهیه این غذا به ماهیتابهٔ مخصوص پایلا احتیاج دارید که فولادیش از همه بهتره.
مواد لازم برای ۴ نفر
گوشت خرگوش و مرغ با استخوان تیکه به مقدار دلخواه دل و جیگر و قلوهٔ گوسفندی یا خرگوش، تمام گوشت روی هم حدود ۸۰۰ گرم
لوبیا سبز ۱۵۰ گرم لوبیا سفید بزرگ ۲۰۰ گرم آرتیشو کوچیک ۱۵۰ گرم میتونید از سبزیجات یخزدههای نیمه آماده استفاده کنید. برنج آربریو یا اریگیناریو ۴۰۰ گرم آب مرغ یا آب سبزیجات حدود ۱ تا ۱ و نیم لیتر گوجه رنده شده ۲۰۰ میلی لیتر نمک مقداری پاپریکا مقداری روغن زیتون تازه به اندازه چند شاخه روز ماری
ماهیتابه مخصوص رو روی شعلهٔ زیاد بگذارید. مقدار قابل توجهی روغن زیتون داخل ماهیتابه بریزید تا تمام کف ماهیتابه رو به خوبی بپوشاند، مقداری نمک به روغن اضافه کنید و وقتی داغ بود، گوشت خرگوش و مرغ رو اضافه کنید. گوشت را تا درجه طلای و برشته سرخ کنید و بعد سبزیجات رو اضافه کنید. لوبیا سبز، لوبیا سفید اسپانیا ای و آرتیشو. بعد هم دل قلوه و جگر رو اضافه کنید.
بعد از اینکه مقداری هم زدید، گوجه رنده شده رو اضافه کنید، خوب هم بزنید و بعد مقداری پاپریکا در صورت علاقه. بعد از اینکه مزهٔ سبزیجات، گوجه رنده شده و گوشت به خورد هم رفت میتونید برنج رو اضافه کنید، خوب هم بزنید و بعد از چند دقیقه آب سبزیجات یا گوشت رو اضافه کنید. تا کاملا روی سطح گوشت و سبزیجات رو بگیر تا جای که بتونید مواد رو هم بزنید. نباید غوطه ور در آب باشند ولی در عین حال باید بتوانند مقداری فضا برای گرفتن آب و پخت داشته باشند.
در اسپانیا اصولا اول آب میریزند و بعد برنج رو اضافه میکنند. ولی ریکارد اول برنج رو اضافه کرد و بعد آب سبزجات. مثل طرز پخت ریزتو ایتالیا ای، به نظر من هم اینجوری برنج مقداری از طعم مواد رو میگیره و بعد پخته میشه.
شعله رو روی متوسط کم بگذارید تا بجوشد، زعفران رو در مقداری آب حل کرده و به پایِیا اضافه کنید. (مقدار مصرف زعفران هم بستگی به خودتون داره ولی از اونجای که مزهٔ قوی داره بهتره کمی از رنگ مخصوص غذا همراه با زعفران استفاده کنید.)
وقتی مقداری از آب پایِیا بخار شد شاخههای روز ماری رو در اطراف ماهیتابه بگذارید و پخت را ادامه دهید تا برنج به صورت ال دنته در بیاید.
نکتهٔ مهم پخت پایِیا تنظیم مقدار آب منظور همان آب گوشت یا سبزیجات و شعله است. اگر آب پایِیا خیلی زیاد باشد و شعله کم ممکن است پایِیا شفته و برنج آن زیاد پخته شود و بر عکس اگر آب کم و شعله زیاد باشد ممکن است پیلا خشک شود یا بسوزد قبل از اینکه برنج آن به اندازه بپزد.
من توصیه میکنم بیشتر حواستون رو به تنظیم شعله بدید و برای اطمینان مقداری آب سبزیجات اضافه هم داشته باشید.
بعد از اینکه پایِیا پخت بگذارید 'استراحت کند' این روشی است که در ایتالیا هم برای ریزوتو استفاده میکنند، که باید مقداری خنک شود به این دلیل که مزهٔ غذا رو بیرون میاره وقتی غذا خیلی خیلی داغِ مزهٔ اون رو گم میکنیم ولی اگر بگذاریم مقداری غذا در بخار خودش بمونه هم همچنان مقداری میپزه و هم طعم مواد اولی بیشتر حسّ میشه. پس در حین اینکه از خوردن پیش غذا و یا سالادتون لذت میبرید میتونید پایِیا رو کناری بگذارید و بعد نوش جان کنید.
پایِیا ریکارد خیلی خوشمزه بود، برنج به اندازهٔ خیلی درستی پخته شده بود و نمک اندازه و درجه پخت درست همهٔ مزهٔ گوشت رو به سبزیجات و برنج داده بود. درجه یک! مخصوصا که پختن پایِیا روی آتیش با چوب طعم دودی بخصوصی بهش میده که غیر قابل تفسیر.
جای همگی خالی بود بسیار.
یادم رفت بگم که این پایِیا والنسیا ای یه نیمچه ته دیگی هم به صورت سنتی باید داشته باشه. که برای ما ایرونیا یعنی بهشت :)
البته سفر ما به همون روز و این غذا تمام نشد، رستوران دیگه ای هست لبِ دریا که سارا مارو هر سال میبره که غذای دریایش بینظیره، از ماهیهای برشته تا هشت پاهای کامل سرخ شده در روغن و صدف همه بی نظیر بود. صبحانه هم جای خودش رو داره. مثل همیشه 'کافه کن لچه' که همون قهوه با شیرِ ساده است. برای من یکم نوشیدنش نسبت به قهوه با شیر ایتالیا دل نشین ترِ . چون نسبت به ایتالیا قهوه که استفاده میکنند تلخیش کمتر . برای صبحانه البته همیشه بارهای خیلی سنتی از همه جا بهترن. و اصولا انواع کرسانت و صبحانه بسیار معمول و مرسوم, املت اسپانیایی و نون گوجه ایِ دارند
دستور نون گوجه ای، مواد لازم
گوجه ۲ تا متوسط، خوش طعم و آب دار. نون باگت یا چیابتا ایتالیا ای برشته شده روغن زیتون تازه نمک بعضی وقتها مقداری سیر رو بعد از اینکه نان برشته شد روی سطح اون میکشند مثل بروسکتّا ولی بستگی به ذائقه خودتون داره.
به ۲ صورت میتونید نون گوجه ییتون رو آماده کنید. یا گوجه رو بعد از اینکه نون برشته شد،قاچ کنید و به سطح نان کشیده تا کاملا به خورد نان برود و یا اینکه گوجه رو رنده کنید، مقداری از آب اون رو بگیرید و گوجه رو روی نان با قاشق بگذارید، نمک و روغن زیتون بزنید. مثل پیش غذا، اسنک، صبحانه و یا شام بخورید و از سادگیِ مزه اش و تهیه اش لذت ببرید.
بقیه سفر هم به گپ زدن، استراحت و یه سفر یه روزه به شهرِ کوچیکی در جنوب والنسیا گذشت. دیدن سارا و کتی یه بمب انرژیِ . چیزی که هر ۳ مون لازم داریم برای همون زندگی روزمره. و هر سال که همو میبینیم دروناً همون آدمها ایم ولی کاملا مشخص که چقدر تجربه, سنّ و اتفاقهای مختلف زندگی هممون رو تحت تاثیر قرار داده. و هیجان انیزگترین قسمتش اینکه توی یک هفته همون قدر که داری استراحت میکنی همون قدر باز به جلو قدم برمیداری ... و این تجربه رو دوستای نزدیکت یه جور دیگه میتونن بهت منتقل کنن... یه جور خوبی
والنسیا شاید در لیست اولین شهرهای معروف اسپانیا نباشه. ولی همهٔ دیتیلهای کوچیک و بزرگش به یاد ماندنی.
مثل رودخونهٔ معروفش 'توریا' که بعد از سیل سال ۱۹۵۷ بسته و تبدیل به یک پارک شده. که به نظرم حتما راجبش بخونید، مخصوصا اگر به معماری فضای شهری و باغبانی و ... علاقه دارید. اینجا مقداری در مورد این پروژه توضیح داده شده.
توی خیابونها و پارکهای والنسیا پر درختهای پرتقالِ . به یاد جیرفت خودمان یه روزی. راستشو بخواین فکر میکنم اگه ایران آزاد بود. کرمان و شهرهای مثل جیرفت/کهنوج خیلی شبیه به شهرهای جنوبی اسپانیا میشد. من تا ۵ سلأگی برای کار پدرم که زمان جنگ بیمارستان میساخت جیرفت بزرگ شدم و خوب یادم، خیابونها پر درختهای پرتقال بود...الان هم درختها شاید باشن ! ولی دیگه پرتقال هاشو نمیبینی! یا میبرن ! یا اصلا دیگه نه گٔل دارن نه میوه! شایدم اصلا درختی نمونده باشه...! شبا هم بوی گٔل یاس شهر و خونه هارو برمیداشت. والنسیا هم همینطوری بود.
.و بعد هم مسلما 'شهر هنر و علوم والنسیا' که توسط سانتیاگو کالاتراوا و فلیکس کاندلاطراحی شده. که یه مجموعه فرهنگی، تفریحی، علمی و هنری است.
و 'اینستیتو آرت مدرن والنسیا' که یه `باید`ِ فراموش نشه.